درحال بارگذاری ....
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
چت روم((جدددددیدددد)) | 2523 | 71391 | arman_2afm |
طراحی رایگان | 7 | 4853 | amirzarbakhsh |
اس ام اس های خنده دار و طنز ضد پسر | 6 | 5061 | start11 |
دلتنگی | 6 | 5950 | roozferight |
#میدونید چرا# | 8 | 5784 | roozferight |
قانون جذب عشق | 3 | 3722 | roozferight |
دانلود آلبوم جدید محسن چاوشی بنام امیر بی گزند | 6 | 2983 | roozferight |
#میام خونتون# | 3 | 2328 | roozferight |
تیم والیبال ایران » بچه ها متشکریم | 5 | 2574 | roozferight |
>>من حداقل 15 حقیقت رو راجع ب توو میدونم>> | 10 | 3938 | roozferight |
..تـوقـع .. | 8 | 3112 | roozferight |
صفحه ی مجازی | 6 | 2831 | roozferight |
اس ام اس روز عشق | 0 | 1218 | neshat |
- مجموعه ای زیبا از تصاویر گل های رمانتیک 2016
- اس ام اس جدید روز درختکاری
- عکس نوشته های دلتنگی جدید
- از دور
- دانلود آهنگ های عاشقانه سریال کره ای پسران برتر از گل
- عکس های جدید الناز شاکردوست با تیپ های جدید
- عکس های عاشقانه جدید متن عاشقانه فارسی رمانتیک
- دانلود مجموعه عکس های عاشقانه
- عاشقانه هایم
- اس ام اس جدید و با حال ضد دختر
- صدا کن مرا
- خنده های تو
- اس ام اس عاشقانه سری (35)
- دختر بودن یعنی…
- آمار مطالب
- کل مطالب : 1146
- آمار کاربران
- افراد آنلاین : 2
- آمار بازدید
- بازدید امروز : 390
- بازدید دیروز : 1,163
- بازدید کل : 3,378,603

به قلم :پروانه طاهری
خلاصه ی از داستان رمان:
داستان درباره ی پسری به اسم رضاهستش که علاقه زیادی به ادامه تحصیل داشت ولی پدرش این اجازه رو بهش نداد و به اجبار پدر ومادرش تن به ازدواج با دختر عوش می ده ولی هردو به هم علاقه زیادی نداشته اند و همین باعث میشه که رضا در دوران پیری عاشق بشه و اونم عاشق یه دختر خیلی جوون ……
دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت pdf
دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت apk
دانلود رمان شوکران عشق از پروانه طاهری با فرمت java
صفحه ی اول رمان:
از دحام فرود گاه کلافه کننده بود ،برای اخرین بار از پشت شیشه نگاهش کرد، بغض راه گلویش را بست و چشمهایش پر از اشک شدند ،پانیذ دور می شد و او گرمی اشک را روی گونه های خود حس می کرد. دقایقی پیش برای اخرین بار التماس کرده بود :(پانی ! هنوزم دیر نشده ….) اما پانیذ انگشت روی لبش گذاشته و او را به سکوت دعوت کرده بود .
حالا دور شدنش را می دید ، دلش گواهی می داد که دیگر هرگز اورا نخواهد دید ،وقتی پانی از راهرو گذشت و وارد سالن گمرک شد ،حاج رضا برگشت ،صورتش خیس از اشک بود مردی که کنارش ایستاده بود ، با دلسوزی گفت:
-دخترتون بود؟
ووقتی سکوت رضا را دید ادامه داد :
-بچه ها رفتنی ان ،امروز نرن ،فردا می رن ،منم پسرم رفت ….. چند ساله که اونجاست……
رضا دیگر گوش نمی داد ،ارام به راه افتاد . گوش ای از سالن انقدر ایستاد تا بلند گو اعلام کرد که هواپیما از زمین بلند شده، بعد از سالن خارج شد ...
/امیدوارم ازخواندنش لذت ببرید/
نویسنده : عشق یخی | تاریخ : چهارشنبه 13 خرداد 1394 |
موضوعات : رمان و داستان , رمان عاشقانه جدید , رمان عاشقانه PDF , داستان عاشقانه , رمان عاشقانه اندروید , |