درحال بارگذاری ....
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
چت روم((جدددددیدددد)) | 2522 | 62976 | faeze |
طراحی رایگان | 7 | 4356 | amirzarbakhsh |
اس ام اس های خنده دار و طنز ضد پسر | 6 | 4606 | start11 |
دلتنگی | 6 | 5493 | roozferight |
#میدونید چرا# | 8 | 5299 | roozferight |
قانون جذب عشق | 3 | 3403 | roozferight |
دانلود آلبوم جدید محسن چاوشی بنام امیر بی گزند | 6 | 2648 | roozferight |
#میام خونتون# | 3 | 2048 | roozferight |
تیم والیبال ایران » بچه ها متشکریم | 5 | 2222 | roozferight |
>>من حداقل 15 حقیقت رو راجع ب توو میدونم>> | 10 | 3521 | roozferight |
..تـوقـع .. | 8 | 2681 | roozferight |
صفحه ی مجازی | 6 | 2474 | roozferight |
اس ام اس روز عشق | 0 | 1007 | neshat |
- عکس های عاشقانه و رمانتیک سری (7)
- عکس نوشته های زیبا و پرمعنی
- سری پانزدهم عکس های جدید عاشقانه
- شعر تنهایی ارزو
- برهان عشق
- اس ام اس عاشقانه سری (37)
- تکست گرافی های سریال شهرزاد جدید
- دیگر دوست ندارم
- عکس های عاشقانه و رمانتیک سری (41)
- گل قلبم
- دلت گـــــرفته ؟!
- دانلود البوم جدید محمد ظهرابی به نام خیانت
- عکس های عاشقانه و رمانتیک سری (31)
- مدل های جدید کفش مجلسی پاشنه بلند مخصوصی خانم های شیک پوش 2015
- آمار مطالب
- کل مطالب : 1144
- آمار کاربران
- افراد آنلاین : 2
- آمار بازدید
- بازدید امروز : 421
- بازدید دیروز : 453
- بازدید کل : 3,243,939

کاش وقـتی آسـمان بارانی است،چشم رابا آب باران ترکنیم کاش وقتی که تنها می شویم،لحظه ای هم یاد یکدیگرکنیم
ما به هم محکومیم
مثل عیسی به صلیب
ادم و حوا به سیب
گندم به حریق
مثل اهو به تفنگ
روی موجا رفت گل عشق ما
کی هست که از ما خبر داره
از دل دریا گل برداره؟
می دونم یه وقتایی دلت برام تنگ میشه
تو خیابونو نگاه می کنی از پشت شیشه
به کدام دیوار کوبیده ای…..
تنهایی همیشگی مرا……
که همه شهر میدانند…..
شرح پریشانیم را….
پدری برای پسرش تعریف میکرد که:
یک گدایی بود که هر روز صبح وقتی از این کافه ی نزدیک دفترم میاومدم بیرون جلویم را میگرفت.
هر روز یک بیست و پنج سنتی میدادم بهش. هر روز. منظورم اینه که اون قدر روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمیداد پول رو طلب کنه- فقط براش یه بیست و پنج سنتی میانداختم.
بعدش چند روزی مریض شدم و چند هفته ای زدم بیرون و وقتی دوباره به اون جا برگشتم میدونی بهم چی گفت؟
پسر: چی گفت پدر؟
پدر میگوید: «سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری…!»
زخم زندگی من تویی،همه به زخم هاشون دستمال
می بندند و اما من به زخمم دل بستم.
من شعـر سکوتم را در گـوش تو خواهم خواند
شــــبــهای بلــنـدم رابا یاد تـــو خــواهم ماند
من ریشه عشقم را در قلب تو خواهم کاشت
آن صـحـــبــت اول را در خاطره خواهم داشـت
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ
ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ
ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ
ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻟﻬﺶ
ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ
ﺁﻓﺮﯾﺪ